۱۳۹۸ مهر ۱۳, شنبه

رهبران واقعی چه رفتاری دارند؟



وقتی که در ذهنمان رهبران موفق را تصور می کنیم، غالبا آن ها را افرادی بسیار قدرتمند، مردمی، کارامد، خوش سخن و یا تاثیر گذار می بینیم که می توانند بر روی هر کسی تاثیر بگذارند و تفکراتشان را به او القا نمایند.
ما ممکن است رئيس جمهور، سیاست مداران فعلی و یا قبلی، سخن رانان بزرگ و یا رهبران فکری جهانی، شرکت ها و سازمان های بزرگ و موفق و حتی افراد مشهور در عرصه ی ورزش و یا عرصه های دیگر را به عنوان افراد موفق و تاثیرگذاری بدانیم که در زندگیشان بسیار موفق هستند.
اما یک رهبر واقعی به واسطه ی محبوبیت، قدرت و یا نفوذ خارجی تعریف نمی شود. در واقع این واژگان هرگز معانی درستی برای تعریف یک رهبر موفق نیستند.
رهبران قوی اغلب در پس زمینه ی کارها حضور دارند و از نقطه نظر فکری به اعضای تیم کمک نموده و این قدرت را دارند که بتوانند به راحتی بر دیگران تاثیر گذاشته، نظر آن ها را تغییر دهند و یا نظرات خود را اثبات کنند.
رهبری هیچ ارتباطی با عنوانش ندارد. در واقع یک رهبر واقعی به هیچ وجه قدرت را دوست ندارد و دوست ندارد بر دیگران سلطه یابد و یا آنها را تحت کنترل خود بگیرد.
در حقیقت، یک رهبر قوی و کارامد، موفقیت خود را به واسطه ی پرورش افرادی توانمند که می توانند الهام بخش دیگران باشند نشان می دهد. آن ها برای انجام این کار هرگز از نیروی ارعاب، اجبار و یا تهدید استفاده نمی کنند و هیچ وقت به شهرت، موقعیت و یا رتبه ی سازمانی بالاتر نمی اندیشند. در عوض آن ها کار خود را از طریق اقدامات موفقیت آمیز و به واسطه ی نشان دادن قدرت شخصی، ارزش ها و صداقتشان در تمام زمینه ها انجام می دهند و همین امر نیز موجبات موفقیتشان را فراهم می نماید.
خب پس بهتر است در اینجا با کارهایی که رهبران موفق انجام می دهند بیشتر آشنا شویم و با درک اهدافشان با چگونگی انجام کارها توسط این نوع رهبران و چگونگی تاثیرشان بر دیگران آشنا شده و دریابیم که آن ها چگونه به اسطوره های الهام بخش دیگران تبدیل می شوند.


1.    توجه اکید به نظم شخصی و مسئولیت های خود
اگر می خواهید به رهبر بهتری تبدیل شوید و یا بتوانید خود را یک رهبر موفق بنامید، باید به طور کامل مسئولیت هایتان را درک کنید و خود را برای نقش رهبری آماده نمایید.
از آنجا که کار اصلی یک رهبر موفق، آموزش و پرورش افراد کارامدی است که بتوانند از پس مسئولیت های مختلف بر آیند و در زندگیشان نظم و انضباط داشته باشند، وی باید ابتدا خودش این مراحل را طی نماید و با داشتن چنین ویژگی هایی خود را برای آموزش دیگران آماده کند.
در واقع یک رهبر نمی تواند بدون داشتن چنین ویژگی هایی، آن ها را در پیروانش پرورش دهد و یا آنها را ملزم بداند تا مسئولیت کارهایشان را بپذیرند. این بدان معنی است که پذیرش نقش رهبری در واقع پذیرفتن مسئولیت کامل زندگی یک فرد از جمله پذیرفتن مسئولیت تصمیمات، اقدامات، رفتارها و نتایج مثبت یا منفی این اقدامات است.
بنابراین یک رهبر باید برای پذیرفتن چنین مسئولیت بزرگی آماده باشد. در واقع یک رهبر نه تنها مسئول اشتباهات خود است بلکه مسئول اشتباهات و کارهای درست و یا غلط زیردستان و پیروان خود نیز می باشد؛ بنابراین بهتر است ابتدا برای آموزش این افراد آماده شود و بعد نقش بزرگ رهبری را بر عهده بگیرد.
علاوه بر این، رهبری قوی به معنی تمرین و توجه به نظم فردی است چرا که این امر باعث می شود که یک فرد هرگز تصمیمات کنترل نشده ای را اتخاذ ننماید و همواره ابتدا از پیامدهای تصمیماتش اطمینان حاصل کند و سپس دست به انجام اقدام خاصی بزند.
2.    یادگیری به لطف کمال گرایی
یک رهبر واقعی رهبری است که همواره برای رسیدن به کمال و هدفی کاملا بی عیب و نقص تلاش می کند در حالی که به خوبی این موضوع را درک نموده که هیچ چیز بی عیب و نقصی وجود ندارد و دست یابی به یک هدف کاملا بی عیب و نقص توهمی بیش نیست.
به همین ترتیب، او می داند به همان مقدار که ممکن است در مسیری که انتخاب نموده به موفقیت دست یابد به همان مقدار هم شکست خواهد خورد و با مشکلات مختلف دست و پنجه نرم خواهد کرد و خود را برای یک مسیر آسان و توام با موفقیت های پی در پی آماده نخواهد ساخت.
او هرگز برای پنهان کردن یا انکار اشتباهات خود و یا پیروانش تلاش نخواهد کرد، با عصبانیت و خشم با پیروانش رفتار نمی کند و یا به سرزنش دیگران برای خسارت هایی که رخ داده و یا مشکلاتی که در مسیر به وجود آمده اند نخواهد پرداخت زیرا به خوبی می داند که نه تنها این کارها در دستیابی به موفقیت موثر نیستند بلکه وقت افراد تیم را نیز هدر داده و باعث دور شدنشان از دستیابی به هدف اصلی خواهند شد.
یک رهبر قوی هرگز از شکست نمی ترسد و یا آن را باعث شرمسازی خود نمی داند در عوض او مدام تلاش می کند تا جایی که می تواند از زیان ها کاسته و جلوی بروز شکست ها را بگیرد و آن ها را به فرصت هایی برای یادگیری، اصلاح و بهبود فرایند دستیابی به موفقیت تبدیل نماید؛ در واقع او از شکست ها پلی برای رسیدن به اهدافش می سازد و هرگز اجازه نمی دهد که شکست ها به طور متوالی و پشت سر هم تکرار شوند.
به این ترتیب، یک رهبر خوب و موفق می تواند به لطف فضل و کرامت و دانش بی نظیرش کم کم از اشتباهات و ناکامی های مسیر فاصله گرفته و با توامندسازی گروهش به آن ها اجازه دهد که به اهدافشان یکی پس از دیگری دست یابند و همواره در زندگیشان او را به عنوان الگوی الهام بخشی که آن ها را به اهدافشان رسانده و کارگشای زندگیشان بوده یاد کنند.
3.    تمرین گوش دادن دقیق و فعال به سخنان دیگران
روانشناس بالینی اهل کانادا، پروفسور اردو بت پترسون که به تدریس دروس روانشناسی در این کشور می پردازد در این خصوص می گوید که ما باید با هر فرد جدید به گونه ای رفتار کنیم که گویا او چیز ارزشمندی برای گفتن دارد که ما از آن بی اطلاع هستیم.
همین امر سبب می شود که افراد دیگر برای در میان گذاشتن اطلاعات و دانسته هایشان با ما اشتیاق بیشتری داشته باشند و ما نیز بتوانیم از اطلاعاتشان بهره مند شویم.
با داشتن چنین خصیصه ای، ما به سخنان یک فرد بدون در نظر گرفتن جایگاه و مقام و یا رتبه ی اجتماعی اش گوش فرا می دهیم و تنها با او برای بر طرف نمودن حس کنجاوی مان سخن خواهیم گفت، این امر باعث می شود که ما با دیگران به گونه ای با احترام رفتار نماییم و باعث شویم که آن ها احساس کنند که سخنانشان برای ما مهم است و برای ما محترم هستند.
این امر نه تنها باعث به وجود آمدن حس صمیمیت بیشتری در بین شما و فرد متکلم خواهد شد بلکه باعث می شود او خود را جزوی از گروه دانسته و اطلاعاتش را با دل و جان در اختیار گروه قرار دهد.
هنگامی که یک رهبر به خوبی به سخنان سایر افراد گروه گوش فرا می دهد باعث پرورش این خصیص در سایر افراد گروه خواهد شد و لذا آن ها یاد می گیرند که به صحبت های هم به صورت دقیق و با تمرکز کامل گوش دهند و همین امر باعث می شود که گروه فعال تر از قبل شده و در مسیر رسیدن به موفقیت، پیشرفت های بیشتری را تجربه نماید.
لذا می توان نتیجه گرفت که گوش دادن دقیق و فعال یکی از مهم ترین خصیصه های یک رهبر آگاه است که می تواند هوشیاری و بصیرت گروه را تا حد چشم گیری افزایش دهد و باعث تفکر آگاه شود.
4.    توسعه ی مهارت های چندگانه
یکی از مهم ترین عوامل موفقیت یک رهبر در عرصه رهبری، توسعه بسیاری از مهارت ها در زمینه های مختلف است. در واقع یک رهبر حرفه ای باید در زمینه های بسیاری مهارت داشته باشد تا بتواند پیروان خود را به خوبی هدایت نموده و به سر منزل مقصود برساند.
این بدان معنی است که یک رهبر باید از پتانسیل لازم برای تسلط بر رشته های مختلف برخوردار باشد چرا که در نگاه اول ممکن است هیچ گونه ارتباطی در بین رشته های مختلف وجود نداشته باشد اما با نگاهی عمیق تر می توان دریافت که بسیاری از رشته ها در دنیای امروز به هم وابسته هستند و درک یکی از آن ها لازمه ی درک و پی بردن به اسرار دیگری است.
بنابراین اگر رهبر در زمینه های متفاوتی سر رشته داشته باشد همانند یک جعبه ابزار سیار خواهد بود و در مقابله با چالش ها و مشکلات موجود بر سر راه موفقیت هرگز ناکام نخواهد ماند و همانند افراد مبتدی و فاقد اطلاعات لازم عمل نخواهد کرد چرا که به راحتی می تواند از اطلاعات خود در زمینه های مختلف برای از میان برداشتن مشکلات استفاده کند و حتی به بالاترین اهداف نیز دست یابد زیرا از دانش کافی برخوردار است و همین دانش می تواند همانند نوری او و تیمش را در مسیر رسیدن به موفقیت هدایت نماید.
همچنین افزایش اطلاعات در محدوده ی تجربه و مهارت های فردی نیز به این معنی است که افراد می توانند ارتباط بیشتری با یکدیگر برقرار نمایند و لذا ارتباطات موجود در تیم قوی تر و مستحکم تر خواهد شد، درک افراد از موقعیت خود و دیگران افزایش خواهد یافت و همین مسایل موجبات موفقیت تیم را فراهم خواهد آورد.
بنابراین نمی توان اهمیت برخورداری از مهارت های چندگانه را انکار کرد. در واقع نه تنها رهبر بلکه پیروان نیز باید از چنین مهارت هایی برخوردار باشند تا تیم بتواند به صورت یکپارچه پیشرفت کند.
5.    انعطاف پذیری ساختاری
این ایتم یکی از ایتم هایی است که باید حتما با مورد 4 اجرا شود یعنی این دو ویژگی با یکدیگر و در کنار یکدیگر کاربرد دارند و به صورت مجزا و تک تک به هیچ دردی نمی خورند.
در واقع یک رهبر، خود همیشه تلاش می کند تا دانش و شایستگی اش را افزایش داده و به تنوع رشته هایی که در آن ها سر رشته دارد بیفزاید و در عین حال در برابر سختی ها و ناکامی ها از خود، انعطاف پذیری نشان دهد. در واقع یک رهبر ایده ال رهبری است که مشکلات و دشواری ها نمی توانند او را از پای در آورند در عوض او با مشاهده ی مشکلات، تلاش می کند تا اطلاعات خود را افزایش داده تا با این کار بتواند بر آن ها غلبه نماید.
ممکن است تعریف شما از انعطاف پذیری چیزی متضاد خشکی و تغییرناپذیری باشد اما تعریف صحیح انعطاف پذیری عبارت است از مجموعه ای از ویژگی ها و صفات شخصیتی که نه تنها به یک رهبر اجازه می دهد تا با تغییر شرایط تغییر نموده و انعطاف پذیری لازم را داشته باشد، بلکه سبب می شود که او در هنگام مواجهه با استرس و چالش هرگز تسلیم شرایط نشده و از تحمل کافی برخوردار باشد و بتواند بر مشکلات و شکست های اجتناب ناپذیر زندگی غلبه نماید و با تحمل سختی ها و مصایب، در نهایت خود و تیمش را سر بلند نموده و به اهداف آرمانی ای که برای خود تعیین نموده دست یابد.
علاوه بر این، انعطاف پذیری می تواند دارای ماهیت مالی و مادی باشد؛ در واقع یک رهبر خوب رهبری است که با قرار گرفتن در جایگاه اصلی تیم یعنی جایگاهی که تمام امور مالی در دسترسش قرار دارند وسوسه نشده و معاملات تجاری را به گونه ای انجام دهد که هم برای خودش و هم برای تیمش سودمند باشند.
چنین فردی باعث می شود که تیم در هنگام برخورد با طوفانی از مشکلات مالی همواره بتوانند بر آن ها غلبه کنند و با بهره گیری از ذخایری که قبلا جمع آوری نموده اند دوباره به جایگاه اصلیشان بازگردند. برخورداری از چنین ویژگی ای نه تنها باعث پیشرفت تیم می شود بلکه اطمینان افراد تیم را نیز به رهبر افزایش خواهد داد.
6.    افزایش حضور رهبر
برای این که فردی به یک رهبر موفق و با نفوذ تبدیل شود ابتدا باید احترام دیگران را کسب کند.
در واقع کسب مهارت ها و دانش کافی به تنهایی برای دستیابی به اهداف کافی نیست بلکه یک رهبر باید ابتدا وفاداری و احترام زیر دستان و پیروانش را به دست آورد تا بتواند آن ها را در مسیری که پیش رو دارند هدایت نماید.
در حالی که برخورداری از ویژگی هایی نظیر اعتماد به نفس، مهارت های ارتباطی و شایستگی لازم برای سمت رهبری قطعا می توانند سبب گردند که زیردستان به رهبر خود احترام بگذارند اما در عین حال اگر رهبر نتواند باعث انسجام گروه و یکپارچه شدنشان با یکدیگر شود هرگز احترام لازم را کسب نخواهد کرد و گروه به او وفادار نخواهند ماند.
یکپارچگی زمانی محقق می گردد که فرد به عنوان رهبر جایگاه خودش را بشناسد، با ویژگی های رفتاری خود آشنا باشد و بداند چه کسی است، علاوه بر این با ارزش های تیم و هدف نهایی گروه نیز آشنا باشد و آنها را به وضوح برای پیروانش تعریف کند و تمام مسایل پیش رو را برایشان تشریح نماید و پس از آن به بحث و گفت و گو با آن ها پرداخته تا نقطه نظراتشان را در مورد مسایلی که مطرح نموده دریابد.
اگر رهبر با زیر دستانش صادقانه و توام با احترام رفتار نکند هرگز نمی تواند امیدوار باشد که آنها به او وفادار بمانند و با صداقت و احترام با او رفتار کنند. بنابراین در کنار محبت و انعطاف پذیری، صداقت و جلب وفاداری زیر دستان از دیگر ویژگی های حیاتی برای رهبری است که می تواند یک رهبر را به یک عنصر الهام بخش برای گروه تبدیل نموده و سبب شوند که افراد گروه با رهبر خود همانند یک اسطوره رفتار کنند.
بنابراین یک فرد بدون داشتن چنین خصوصیاتی هرگز نمی تواند به جایگاه رهبری دست یابد زیرا هرگز پیروان، او را به عنوان رهبر قبول نخواهند کرد و از دستوراتش پیروی نمی کنند.
7.    شناسایی و پرورش ویژگی رهبری در دیگران
پیروان برای یک رهبر از اهمیت بالایی برخوردار هستند. زیرا این پیروان هستند که باید بسیاری از کارهای دشوار موجود در مسیر را انجام دهند و بر بسیاری از مشکلات فایق آیند.
از طرف دیگر، نقش رهبر در درجه اول هدایت و راهنمایی پیروان برای حرکت در مسیر صحیح است و بدون وجود یک رهبر، پیروان ممکن است از مسیر اصلی منحرف شوند. رهبران می دانند که با آموزش و پرورش ویژگی های رهبری به سایر افراد ممکن است آن ها را در کارشان خودکفا نموده و لذا به سرعت جایگاه خود را به عنوان رهبر از دست بدهند زیرا پیروان دیگر نیازی به آن ها نخواهند داشت و خودشان می توانند از پس کارهایشان برآیند.
لکن رهبران واقعی صنایع و کسب و کار می دانند که برای دستیابی به موفقیت و اهداف نهاییشان باید خود را با افرادی احاطه کنند که اگر بیشتر از آنها اطلاعات ندارند لااقل به اندازه آن ها باهوش بوده و از اطلاعات و مهارت های کافی برخوردار باشند بنابراین این رهبران کارکشته دائما در جست و جوی ویژگی های رهبری در میان سایر افراد گروه و پرورش آن ها هستند تا بتوانند به جای داشتن تیمی که مدام گوش به فرمان دستورات رهبر است تیمی از افراد حاذق داشته باشند که خودشان صاحب سبک بوده و می توانند در موارد مختلف نظر بدهند.
این گونه رهبران هرگز به دنبال جایگاه و مقام و شان اجتماعی خود نیستند و می دانند که با پرورش ویژگی های رهبری در سایر افراد گروه نه تنها می توانند سریع تر به اهداف مد نظرشان دست یابند بلکه می توانند منافع بیشتری را برای تک تک افراد گروه و سازمان و کل اجتماع به ارمغان آورند و با انجام این کار با یک تیر چند هدف زده و هم سازمان و افراد خود را خشنود نگاه دارند.
8.    تشویق و تحسین افراد
یک رهبر خوب، رهبری است که در زمینه ی روانشناسی و نحوه ی رفتار با انسان ها نیز سر رشته داشته باشد و بداند که با افراد تیمش باید چگونه برخورد کند تا آن ها از کار در تیم انگیزه بگیرند و بتوانند کارهایشان را به درستی انجام دهند.
رهبر باید به این درک برسد که افرادش مانند همه ی انسان های دیگر، از جمله خود او، موجودات عاطفی و احساسی ای هستند و نمی توانند به دستورالعمل ها، اطلاعات یا راهنمایی هایی که به آنها احساس سردرگمی می دهند و یا باعث گیج شدنشان می شوند پاسخ مثبت دهند. زیرا وقتی که یک انسان نتواند شرایط اطراف و یا دستورالعمل های کاری اش را به خوبی درک کند و یا شرایط اطرافش به گونه ای باشند که به او حس بدی بدهند نمی تواند پاسخ مناسبی بدهد و به درستی رفتار کند.
در نتیجه، یک رهبر خوب رهبری است که بداند چگونه با زیر دستان و پیروانش سخن بگوید و چگونه زبان احساس آنها را درک کند و بتواند به بهترین وجه ممکن با آن ها ارتباط برقرار نماید. چرا که با ایجاد ارتباط صمیمی و موثر و صحبت از طریق زبان عاطفی، یک رهبر هوشمند قادر است دیگران را متقاعد سازد که به کار گروهی روی بیاورند و با یکدیگر مشارکت نمایند تا بتوانند به تمام اهداف گروه دست یابند.
در واقع رهبری هوشمند است که هرگز از زبان زور و ارعاب برای متقاعد نمودن پیروانش استفاده نکند و به بیان عامیانه بتواند رگ خواب پیروانش را پیدا کند و از طریق صمیمی شدن با آنها آنها را در مسیر درست هدایت نماید.
علاوه بر این یک رهبر قوی می داند که چه چیزی باعث انگیزه بخشیدن به دیگران و جلب توجه آن ها خواهد شد و تلاش می کند تا با تقویت اعتماد به نفس خود و گروه و به کار گیری بهترین ویژگی های آنها، زمینه های لازم برای کار گروهی را فراهم نموده و از افرادش یک تیم منسجم بسازد.
در واقع رهبری موفق است که بداند چه چیزی برای هر کدام از افرادش بیشتر اهمیت دارد و از همان چیز برای تشویق او استفاده نماید
9.    مدیریت منابع شخصی
مغز، مانند یک عضله، می تواند تلاش ها و حجم کار مشخصی را در یک بازه ی زمانی معین انجام دهد و درست مانند تمام عضلات دیگر بدن، برای بازسازی و ریکاوری خود به زمان و استراحت نیاز دارد.
در واقع برای انجام صحیح کارها باید به مغز نیز مانند سایر عضلات استراحت داد و از کار کشیدن بیش از حد از آن خودداری نمود. بدن عاطفی و پر انرژی ما به طور غیر قابل باوری عجیب و غریب و پر رمز و راز است. بنابراین بهتر است این مورد را خوب به خاطر بسپارید که استرس طولانی مدت و فشار بر روی هر یک از سیستم های موجود به مدت طولانی منجر به ناکارآمدی، خستگی و نهایتا شکست خوردن در کارها خواهد شد.
علاوه بر این استرس و فشار می تواند ما را به انواع و اقسام بیماری ها مبتلا نماید و عملا جلوی پیشرفتتان در زندگی را گرفته و باعث پسرفتمان شود. بنابراین کسانی که دوست دارند به یک رهبر خوب تبدیل شوند، باید به خوبی این موضوع را درک کنند که منابع شخصیشان نظیر انرژی، احساسات و افکار و ذهنیتشان منابع بی حد و حصر و بی پایانی نیستند و لذا مدیرانی موفقند که نه تنها به خوبی از این منابع نگهداری می کنند بلکه می دانند که باید مرتبا با ایجاد احساس آرامش و استراحت، منابع درونیشان را تقویت نمایند.
رهبران خوب رهبرانی هستند که از لحاظ جسمی، ذهنی و احساسی مدام از خودشان و پیروانشان مراقبت می کنند و به خود و اعضای تیمشان اهمیت می دهند. در واقع آنها رهبرانی هستند که می دانند یک تیم، هرگز بدون برخورداری از روحیه ی قوی، احساسات آرام و تمرکز نمی تواند به اهدافش دست یابد و دستیابی به آرمان های گروه فقط در گروی داشتن تیمی آرام و متمرکز نهفته است.
10. همیشه تصویر بزرگتر را مشاهده می کنید
یک رهبر بزرگ و موفق همواره سعی می کند به دور دست ها بیندیشد و در حالی که به موضوعات روزمره و اهداف کوتاه مدت توجه می کند هرگز تصویر بزرگ تر و اهداف بلندمدت را از ذهنش خارج نمی کند و تمام کارهای روزمره را در جهت رسیدن به هدف نهایی اش انجام می دهد.
این کار بدون در نظر گرفتن اینکه در کدام مرحله از زندگیتان هستید یا چه جایگاهی دارید از اهمیت بالایی برخوردار می باشد.
در واقع یکی از مراکز روانشناسی بیان نموده که نگاه کردن به مسایل و مشکلات از نمایی دورتر، یک راه حل کلیدی برای حل نمودن آن هاست زیرا به شما اجازه می دهد که مشکلاتتان را از نمایی دیگر مشاهده کنید و به راه حل های جدیدتری بیندیشید. داشتن چنین دیدگاه و چشم اندازی سبب می شود که با مشاهده ی اهداف بزرگتان از دوردست، بیشتر و سخت تر تلاش کنید تا بتوانید به آن ها دست یابید و با مشاهده اهداف، همواره خودتان را در مسیر درست قرار داده و از منحرف شدنتان در مسیر اجتناب نمایید.
به این ترتیب و با داشتن چنین چشم اندازی، یک رهبر قوی به راحتی با ترس ها و چالش های فعلی، اشتباهات و یا موانع روبرو شده و می تواند به راحتی از شر آنها خلاص شده و گام به گام در مسیری که برای خود تعیین نموده به سمت جلو پیش رود.
در واقع یک رهبر زمانی به یک رهبر واقعی تبدیل می شود که بتواند چشم اندازی بلند مدت داشته باشد و بر همه چیز از یک فاصله دورتر نگاه کند و اجازه ندهد که مشکلات کوچک برایش بیش از حد بزرگ جلوه کنند و به این ترتیب بتواند آنها را یکی یکی مهار کند و افسار کارش را در دستانش بگیرد.
تبدیل شدن به یک رهبر واقعی
متاسفانه در حال حاضر رهبران واقعی در جامعه ما چندان مورد مطالعه قرار نگرفته و رفتارهایشان مورد تحلیل قرار نگرفته است، اما ما با مطالعه ی سایر رهبران برجسته یعنی کسانی که می توانند به خوبی وظیفه ی خطیر رهبری را بر عهده بگیرند و اعتماد و وفاداری زیر دستان و پیروانشان را از طریق یکپارچگی، الهام بخش بودن، فروتن بودن، تمرکز داشتن، معتقد بودن و اتخاذ تصمیم گیری های دشوار در رابطه با تمام مشکلات ریز و درشت جلب نمایند می توانیم مهارت های رهبری را در سایر افرادی که مشتاقند تا در زندگیشان به چنین جایگاهی دست یابند و در نقش های مدیر، رهبر و یا مربی در سازمان های مختلف حضور یابند تقویت نماییم و از این طریق اجتماعی را بنا کنیم که در آن رهبران متعهد و دانشمند به خوبی می توانند به سرمشق و سر لوحه ای برای پیروانشان تبدیل شوند و با هدایت آن ها در مسیر درست، نه تنها موفقیت پیروانشان را در زندگی تضمین نمایند بلکه باعث موفقیت خود و سازمانشان نیز بشوند.
 منابع:

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر